مردمشناسی شهید چمران
دکتر مصطفی چمران یکی از شخصیتهای ناشناخته ایران است. چهگوارا چقدر قابل مقایسه با شهید چمران است؟ او یک پزشک معمولی است درحالیکه شهید چمران یک دانشمند بزرگ اتمیست. او یک سیر و سلوک آفاقی و در عین حال سیر و سلوک انفسی داشت. در حقیقت چهگوارا هیچ است در برابر چمران.
الگوی بزرگ بسیجی، شهید چمران است که باید آن را باز کنیم . اگر چمران را نشناسیم، هرگز فرهنگ بسیجی، سیر و سلوک جهانی و جهانی بودن فرهنگ بسیجی را نخواهیم شناخت. اینجاست که من پیشنهاد میدهم هرچه زودتر شخصیت او را بهعنوان شخصیتی جهانی و ایرانی مورد بررسی قرار دهیم تا الگوی بزرگی به آینده جهان و بشریت معرفی کنیم. در بعد شخصیتی چمران، شخصیت جهانی و خاورمیانهای اوست که آثارش روز به روز در حال گسترش است. مثل آن چه امروز در غزه و لبنان می گذرد، که متأسفانه هنوز به آن بهطور کامل نپرداخته ایم.
دکتر مصطفی چمران یکی از شخصیتهای ناشناخته ایران است؛ چرا که تنها به یک بعد از ابعاد وجودی اش پرداختهایم. در حالیکه کسی مثل چهگوارا که یک پزشک ساده بود، تنها به این دلیل که یک دور
آمریکای لاتین را با موتورسیکلتش میچرخید تا با فرهنگ آمریکای لاتین آشنایی پیدا کند و بعد با
فیدل کاسترو همراه شد؛ بهعنوان یک قهرمان، ابعاد جهانی یافته است. در واقع چهگوارا چقدر قابل مقایسه با شهید چمران است؟ او یک پزشک معمولی
است درحالیکه شهید چمران یک دانشمند بزرگ اتمیست با رتبهای بسیار برجسته در آمریکا. آن همه تبلیغ در مورد چهگوارا در دنیا شده اما در رابطه با شهید چمران هیچگونه تحقیقی نمی شود، بهخصوص که سیروسلوک او جهانیست، اما سیروسلوک آفاقی چهگوارا خیلی کوچکتر و در حد آمریکای لاتین بود. جناب چمران سیروسلوکش از ایران
به آمریکا و از آمریکا به مصر و از آنجا به فلسطین و سپس به ایران است. یعنی یک سیروسلوک آفاقی
جهانی در عین سلوک انفسی درونی است که باید آن را بررسی کرد.
به این ترتیب باید
دکتر چمران را نمونه اعلا و برتر چهگوارا معرفی کرد و جا دارد که صداوسیما یک سریال بزرگ یا لااقل
یک فیلم سینمایی از زندگی چمران بسازد. اگر آقای جعفری جوزانی سریال «در چشم باد»
را با شخصیتی تخیلی درست میکند، شخصیت واقعی و حماسههای واقعی همچون چمران موجود است.
نکته قابلتوجه در بعد شخصیتی چمران، شخصیت جهانی و خاورمیانهای اوست که آثارش روز به روز در حال گسترش است. مثل آن چه امروز در غزه و لبنان می گذرد، که متأسفانه هنوز به آن بهطور کامل نپرداخته ایم. ما میخواهیم چهره چمران را از نقطهنظر سیروسلوکش بررسی کنیم.
چمران متولد۱۳۱۱ در ساوه است. بعد زندگی در قم و از آنجا محله پامنار تهران را تجربه میکند. در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، او ۱۷-۱۸ ساله است. مثل مرحوم
شریعتی که متولد ۱۳۱۲ بود. همزمان شدن دوران رشد آن دو با دوران برکناری رضاشاه و روی کار
آمدن محمدرضا، باعث شد که در نوعی فضای باز مطبوعاتی رشد کنند. اما چمران در این
فضاهاست که وارد مباحثی چون ملی شدن صنعت نفت میشود و بر همین اساس شکست نهضت ملی شدن را تجربه میکند که در دوران جوانی تجربه بسیار تلخی است. بعد از جریان
شهادت سه دانشجو در ۱۶ آذر، او که خود دانشجوی فنی و ناظر بر همه این مسائل است،
استعمار پهلوی را با همه وجود می بیند و با این جانمایهها یک نوع سیروسلوک رجوعی و یک نوع بازگشت به خویشتن از حالت
جامعه غرب گرای دوره بعد
از محمدرضا بهخصوص بعد از ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد را آغاز می کند و از همینجا از غرب فاصله می گیرد. با وجود این فاصله، چمران سیر و سلوک جهانیاش را دارد. یعنی علمگراییاش را حفظ میکند. در بهترین دانشگاهها و در عمیقترین رشتهها یعنی فیزیک اتمی تحصیلکرده و تجربه میاندوزد.
این به آن معنی است که چمران، جهان معاصرش را کاملا میشناسد. چه وقایع قبل از ۱۳۲۰ و چه ملی شدن صنعت نفت و چه بعد
از سال ۳۲ و شهادت دانشجوها را به چشم میبیند تا میرسد دهه ۴۰؛ و با همگی آشناست. در این دوران به اوج میرسد، سیروسلوکش را کامل کرده و غرب را با سیر آفاقی کاملا
شناخته و نهایت مادیگرایی را میداند. این همه همراه میشود با جانمایههایی که مادرش در وجود او به ودیعه نهاده بود؛ که هیچگاه از یاد خدا غافل نشود. بهطوری که وقتی بعد از ۲۰ سال به ایران بازمیگردد، کاملا به آن عهد وفادار بوده است. در همان زمان حتی
تجربه گروههای سیاسی در ایران را هم کرده است. در بعد سیاسی فرد شناخته
شدهای بود. همه
چمران را میشناختند. چمران هم بهگونهای نبود که فقط بعد خارجی داشته باشد، او نیز در بعد داخلی،
جبهه ملی و نهضت آزادی را میشناخت .بهدلیل همین شناخت هم بود که جزو هیچیک از این گروهها نشد و راهی غیر از راه آنها را در پیش گرفت. ایشان روشنفکری دینی و غیردینی را میشناخت. در خارج از کشور هم فعالیت معنویاش را رها نمیکند. عضو کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی (که یک نهضت چپ
است) میشود، ولی در
همانجا هم خدا را تبلیغ
میکند. تلاش میکند با علم طبیعی خدا را اثبات کند. که البته تودهایها و چپیها خوششان نمیآید. با اینحال جزو معدود کسانی است که هنوز هم مورد مرجعیت اخلاقی قرار
میگیرد. چراکه در
آنجا هم یک شخصیت
معنوی و اثرگذار و قاطع است. کاملا تقوای خودش را داشته است. یعنی علاوه بر سیروسلوک
آفاقی، سیروسلوک انفسی در درون خودش نیز داشته. حتی در میان آن دانشجویان چپ
کنفدراسیون نیز آثار معنوی و اخلاقی داشته و خدا را تبلیغ میکرده است. بهطوریکه حالا بعد از این همه سال، دوستانش مثل مجید تهرانیان که در
آمریکا جزو مرجعهای تئوریک هستند، از حالات معنوی او با نوعی حسرت یاد میکنند.
با چنین ساختاری یکباره در زندگیاش انقطاع ایجاد میشود. از غرب به تمام معنا منقطع شده و زندگیاش را برمیدارد و با خانواده رهسپار مصر میشود. در آنجا در دوره عبدالناصر آموزش میبیند. و با شناختی که از غرب بهدست آورده، به مخالفت با تز ناسیونالیستی عبدالناصر (که به
اعتقاد چمران، ناسیونالیسم، مظهر غرب است و به جهان اسلام تزریق شده) میپردازد. و در مقابل جهانوطنی را مطرح میکند. در حقیقت چهگوارا هیچ است در برابر چمران. او فقط آمریکای لاتین را
داشت (تازه آنجا هم خیلی قبولش نداشتند) درحالیکه اینجا حتی ناصر هم در برابر شهید چمران انعطاف نشان میدهد. امیدوارم روزی فیلم همه این حرکتها ساخته شود. پس از آن نیز امام موسی صدر او را میطلبد و بهسوی لبنان و ضاحیه و بعلبک میشتابد و یکباره از جهان مدرن و پیشرفته به جایی بهشدت فقیر و بدبخت که هنوز هم بعد از آن همه سال جای کار دارد،
فراخوانده میشود. شهید چمران شروع میکند به کار کردن با همه وجود. اینجاست که خانوادهاش دیگر نمیتوانند تحمل کنند و به آمریکا بازمیگردند. در این مرحله، انقطاع چمران از خانوادهاش پیش میآید و خانواده او کل شیعیان لبنان میشوند. سال بعد هم پسر کوچکش که علاقه بسیاری به او داشته در
استخر منزل پدربزرگش کشته میشود، که آنجا نیز انقطاع بیشتری پیش میآید. امروز هرچه در لبنان است به رهبری و سیاستگذاری امام موسی و اجرای شهید چمران است. همه اینها سیروسلوک روحی است برای او: خود را هیچ دیدن و فقط دیگران
را دیدن. این اوج فداکاری و ایثار است که باید در جای خودش دیده شود.
در این زمان انقلاب ایران به وقوع میپیوندد. چمران به ایران میآید. از انقلاب تا جنگ دخالت چندانی در امور نمیکند. چراکه ساختار دولتی رسمی بعد از انقلاب دچار غربگرایی وحشتناک بود، بهخصوص در دولت موقت که عصاره غربگرایی دینی و دین غربگرا در نهضت آزادی که ادامهدهنده غربگرایی دوران مشروطه بود .نهضت آزادی از بازسازیهای سپهسالار در مدرسه سپهسالار به وجود میآید و بعد میرسد به فروغیها و از آنها به سحابی و بازرگان. دارالمعلمین فروغیِ فراماسون میشود بنیانگذار تعلیمات دینی در ایران! بعد با آن پیشینه وارد نهضت آزادی
میشویم که بعد از
انقلاب میخواستند یک دین
غربگرا را جایگزین
شاهنشاهی کنند (البته شاهنشاهی را قبول داشتند چون مظهر غربگرایی بوده در ایران، بهخصوص در دوره محمدرضا) اینجاست که چمران با هیچکدام همراه نمیشود. او عمق غرب و عمق فیزیکی که در آن مهارت تام و تمام داشته
را دیده و با اینکه وزیر دفاع دولتهای بعد از انقلاب میشود، ولی اصلا نمیپذیرد که پشت میز بنشیند. در اوج فشارهای بزرگ کردستان، وارد
آنجا میشود. و بنیانگذار فرهنگ جبهه به صورت بسیجی میشود. من وقتی چمران را میدیدم یاد علمایی میافتادم که در دوران صفویه از جبلعامل به ایران آمدند و شیعه را پایه گذاشتند. چمران نیز مثل
علمای دوره صفویه آمد و فرهنگ مبارزهای که در لبنان شکل داده بود را در سطح ایران اجراء کرد و شد
فرهنگ بسیجی. من یادم هست که همان اول جنگ کردستان، چمران الگوی بچههای بسیجی شد. وقتی بچهها در میان محاصره شدید گلولهها از ترس میلرزیدند، چمران با اقتدار وارد شد و بسیار مقاومت کرد و در عین
مظلومیت و محرومیت با صلابت جنگید .آنچه در لبنان ساخته بود را در اینجا پیاده کرد. ثابت کرد که از هیچ میشود همه چیز ساخت. با دست خالی و بدون پشتیبانی ارتش، محاصره
سوسنگرد را شکست.
الگوی بزرگ بسیجی، شهید چمران است که باید آن را باز کنیم .البته بسیجی به معنای واقعیاش نه در اصطلاح. متأسفانه امروز در معنای بسیجی سادهسازی شده است. شهید چمران بسیجی بزرگ و الگوی آرمانی و تاریخی ما
برای بسیج است. الگویی که از ایران شروع شده، در مبارزات سیاسی به غرب کشیده شده و
سپس به مصر و لبنان رفته است. یعنی اگر میخواهیم ساختار بسیج را بفهمیم، باید ساختار جهان اسلام و غرب و
علم و مبارزات سیاسی و ملیگرایی و همه را بحث کنیم تا به الگوی بسیجی برسیم. متأسفانه
این سادهسازی که در
معنای بسیج شد، بهخاطر آن است که الگوی اصلی و بنیادیاش در غرب و کردستان جا ماند؛ بدون آنکه سعی در شناختش داشته باشیم (امیدواریم فیلم و سریال چمران هر
چه زودتر ساخته شود) اگر اینها را نشناسیم، گذشته را از یاد بردهایم و آینده را نیز از دست خواهیم داد. با شناخت الگوی بزرگ و
شاخص بسیجی یعنی شهید چمران، آینده بسیجی و اینکه چگونه آن را شکل دهیم نیز مشخص خواهد شد. کاری که دانشجویان
در اردوهای جهادی انجام میدهند و به روستاهای دورافتاده عرب و روستاهای سیستان و
بلوچستان رفته و بازسازی میکنند؛ همان الگوی بازسازی حین جنگ چمران است که همزمان هم مدرسه و بیمارستان میساخت و هم در جنگ لبنان قهرمانانه میدرخشید. این سیر و سلوک بچههاست، همانطور که سیر و سلوک چمران بود. اگر چمران را نشناسیم، هرگز فرهنگ
بسیجی، سیر و سلوک جهانی و جهانی بودن فرهنگ بسیجی را نخواهیم شناخت. اینجاست که من پیشنهاد میدهم هرچه زودتر شخصیت او را بهعنوان شخصیتی جهانی و ایرانی مورد بررسی قرار دهیم تا الگوی
بزرگی به آینده جهان و بشریت معرفی کنیم.